بسم الله الرحمن الرحیم خاکریز : آخرین نفر به در خیره شده بود ، شاید سایه ای بگذرد اما دریغ از عبور... نفسش به سختی می آمد و می رفت انگار دل تنگ بود . گاهی چشم می بست و خاطراتش را ورق می زد ، گاهی دوستان شهیدش را می شمارد ، اما این بار هرچه سعی کرد کسی را به خاطر نیاورد ماننده و سرگردان ، دلتنگ ، ناگهان لبخندی بر لبانش نقش بست. با خود ، خود را تحسین کرد. این بار دیگر نوبت خودش بود. تمام لشگر شهید شده بودند . مرتضی تنها همدمش بود که هفته ی پیش پر کشید . دیگر کسی جز او نمانده ناگهان صدای قدم زدن ، نفس کشیدن ، چه صدای آشنایی .... این نفس کشیدن را می شناسد. خودش است . چشمانش را باز کرد ، خود فرمانده لشگر بود از چه نشستی؟ همه منتظرند ! بلند شو ، سید از همه مشتاق تر است. واقعا بیاید بیام ؟ الان ، همین الان ؟ اگه حاضری برویم؟ بسم الله هیچ گاه به این آرامی نبود...... دیگر به در خیره نبود. دیگر نفسش سختی نداشت او نیز پر کشید ........ آمپول معنویت: جنگ شلیک گلوله نیست! احساس مسئولیت است. دوازدهمین موقعیت فرشته: شهید محمد بروجردی مزار : گلزار شهدای بهشت زهرا ( سلام الله علیها ) قطعه : 24 ردیف : 75 شماره : 24 پ ن : یاد امام و شهدا ، دلو می بره کرب بلا پ ن : برای شادی روح شهدا صلوات اللهم الرزقنا شهادت فی سبیل الله شهدا ، التماس دعا ، حسابی التماس دعا
شلیک شده توسط ی سه شنبه 89 دی 28
جامانده(تخریب چی)