پيام
+
پست نگهبانيش افتاده بود نيمه شب. سر پست نشسته بود رو به قبله، و اطرافش رو مي پائيد. داشت با خودش زمزمه مي کرد. نفر بعدي که رفت پست رو تحويل بگيره ديد مهدي با صورت افتاده رو زمين. خيال کرد رفته سجده هرچي صداش زد، صدايي نشنيد. اومد بلندش کنه؛ ديد تير خورده توي پيشونيش و شهيد شده...
فکر شهادتش اذيتمون مي کرد، هم تنها شهيد شده بود هم ما نفهميده بوديم

ناموس خدا..
89/12/19
خط مقدم تخريب چي
خيلي خودمون رو خورديم و ناراحت بوديم... تا اينکه يه شب اومده بود به خواب يکي از بچه ها و گفته بود: «نگران نباشيد، همين که تير خورد به پيشونيم، به زمين نرسيده، افتادم توي آغوش آقام امام حسين(عليه السلام) ....»
گمشده-
:-( / تخريب چي واقعا داري تخريبم مي كني:-((((((((/( آيكون گريه و فرياد )
*سحربانو*
:(((((((((((( يخ زدم....
خط مقدم تخريب چي
ببخشيد اگه ناراحت شدين :-( / سعي مي كنم كمتر فيد بزنم:-)
غزل صداقت
:((((((((((((((((((((((((((((((
گمشده-
:-((((((((((((/ پس ما چي؟؟؟؟؟؟؟؟:-(
قافيه باران
...خدايا مرگ مارو هم اينجوري رقم بزن...آمين.
خط مقدم تخريب چي
الهي آمين
سنجش
خداوند انشاءالله توفيق شهادت رو نصيب همه كنه !