بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیک یا فاطمه الزهرا سلام الله علیها
خاکریز:
خیلی التماس کرد که همراه خودمون ببریمش.
وقتی فرمانده مخالفت می کرد بغضش بیشتر می شد.
وقتی دید که دیگه حریف حاجی نمی شه اشک در چشمانش حلقه زد و باصدایی بغض آلود گفت:
( اگه شکاییتون را به مادرم نکردم. ) سرش را انداخت پایین و رفت.
محمد که کنار فرمانده بود لبخندی زد و گفت اونوقت می گن چرا بچه ها را راه نمی دین .
با تمام شدن حرف محمد ناخودگاه ابروهایم در هم گره خورد.
فرمانده که حواسش به من بود پرسید:( شما چرا ناراحت شدی؟)
گفتم : ( حاجی دلم برای شما سوخت که قراره شکایتتون را بکند.)
فرمانده با تعجب پرسید : ( چه طور؟ !) گفتم : ( آخه مادرش بی بی دو عالمه و شفاعت کننده ی همه ...)
حرفم تمام نشد که فرمانده به دنبالش دوید....
شب عملیات وقتی از میون اون همه سربند و میون اون همه جمعیت ،
سربند یا فاطمه الزهرا فقط قسمت او شد و با صدای بلند فریاد زد :
( می روم تا انتقام سیلی مادر بگیرم) دیگه جای هیچ حرفی نبود.....
ایستگاه بهشت:
شب حمله هم همه بود
کی تو دلا واهمه بود؟
دعوا سر سربند یا فاطمه بود
آمپول معنویت :
می روم تا انتقام سیلی مادر بگیرم
موقعیت بیست و یکمین فرشته:
شهید جاویدالاثر
عبدالحسین برونسی
پینوشت : چقدر شهدا قبل از شهادت دعا می کردند تا مثل مادرشون نشونی از مزارشون نباشه.....
پینوشت : ایام فاطمیه راخدمت شعیان و عاشقان بانوی دو عالم و همسنگران تسلیت عرض می کنم
اللهم ارزقنا شهادت فی سیبل الله
شهدا ، التماس دعا ، حسابی